فُلک آرت

فُلک آرت

..«یار مردان خدا باش که در کشتی نوح»..
.«هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را».

آخرین نظرات

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ART» ثبت شده است

3 :. تصمیم گرفتم بنویسم

شنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۲، ۰۱:۳۶ ق.ظ

امتحان


اصلا اهل نوشتن نبودم و نیستم، اونقدر ننوشتم که کم کم نوشتن داره از یادم میره... اصلا مشکل اینجاست که نمیدونم درباره چی بنویسم و از کجا شروع کنم

شاید خیلیها مثل من باشن... همینه دیگه؛ مصرف گرا بار اومدن نتیجه ش میشه همین؛

کسی که همیشه فقط از روی سایتها خبر و بیانیه و دلنوشته میخونه(اونم در هم و برهم و بی حساب و کتاب)، و هیچ وقت فکر نمی کنه و نمی نویسه و هیچ تولیدی نداره، میرسه به جایی که من الان هستم...

اصلا چطوره درباره همین موضوع مصرف گرایی فکری بنویسم؟

2 :. چرا فُلک آرت؟

چهارشنبه, ۲۳ بهمن ۱۳۹۲، ۰۴:۱۵ ب.ظ

به نام خدا


فلک آرم


همونطور که توی پست قبلی م گفتم، خیلی وقت بود که یه احساس دِینی نسبت به شهدا، ائمه معصومین(علیهم السلام) و امام زمانم(عجل الله تعالی فرجه)، قرآن، جنگ نرم و البته دلم می کردم. خب چی بهتر از وبلاگ؟یه وبلاگی که بشه توش با شهدا درددل کرد، از ائمه اطهار و انبیاء الهی مدد گرفت، آیه های قرآن رو توش مرور کرد، از سیاست و جنگ نرم و اعتقادات نوشت، موضع گیری و جبهه گیری کرد، و گاهی هم حرف دل نوشت... البته من دستی هم بر آتش گرافیک و طراحی دارم... البته نه خیلی حرفه ای؛ ولی به قدری که بشه مفهوم رو رسوند و تاثیر گذاشت. پس درد دلهام، مددگرفتنهام، قرآن خوندنم، جنگ نرم و موضع گیری م و حرف دلهام میتونه با زبان خودم نوشته بشه؛ بماند که هرگز نمیشه از نوشتن گذشت.

داشتم می گفتم...

بعد از اینکه به این نتیجه رسیدم که باید کاری کرد و از ورطه مصرف گرایی سیاسی و اعتقادی دور شد، به این فکر افتادم که چه اسمی رو انتخاب کنم... کلی فکر کردم، نتیجه ای نگرفتم. پس رفتم وضو گرفتم، حمد خوندم، صلوات فرستادم و با «بسم الله الرحمن الرحیم» صفحه ای از قرآن رو باز کردم. صفحه 343 قرآن برام اومد... تمام آیات این صفحه از سوره مومنون، مربوط بود به ماجرای حضرت نوح و ساختن کشتی؛  وقتی رسیدم به آخر صفحه، نوشته بود: «فاوحینا الیه ان اصنع الفُلک باعیننا و وحینا...»  پس من هم فلک رو ساختم؛

.

.

پی نوشت: البته Folk Art در انگلیسی هم معنایی داره که وبلاگم رو بیشتر معرفی میکنه، معنای تحت اللفظی این عبارت میشه «هنر مردمی». ان شاءالله بتونم توی این وبلاگ حرف دل مردم رو بزنم که فهمیدن درد مردم هنر است.

1 :. حرف اول

سه شنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۲، ۱۱:۳۴ ب.ظ
بسم رب الشهداء و الصدیقین

1

مدت مدیدی است که در سکوت غرق شده ام و مدام حرف می زنم؛ شاید یک سال، و یا ده سال و یا بیشتر. خانه ام خیلی وقت بود که آب و جارو نشده بود و هیچ چیز سر جایش نبود.
آدم اگر خانه اش را تمیز نکند، باز هم می تواند زندگی کند، اما روزی خواهد رسید که دیگر در خانه جای نشستن پیدا نشود که بتوان میهمان را در آن پذیرایی کرد. من هم از خانه ای که تمیز نباشد، بدم می آید.
این شد که دست به کار شدم، پاچه ورمالیدم، جامه کار تن کردم، آب و جارو زدم و مهیای ورود میهمان شدم؛
«شهدا، به خانه من خوش آمدید»

پی نوشت:
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر و اجعلنا من اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه