1 :. حرف اول
سه شنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۲، ۱۱:۳۴ ب.ظ
بسم رب الشهداء و الصدیقین
مدت مدیدی است که در سکوت غرق شده ام و مدام حرف می زنم؛ شاید یک سال، و یا ده سال و یا بیشتر. خانه ام خیلی وقت بود که آب و جارو نشده بود و هیچ چیز سر جایش نبود.
آدم اگر خانه اش را تمیز نکند، باز هم می تواند زندگی کند، اما روزی خواهد رسید که دیگر در خانه جای نشستن پیدا نشود که بتوان میهمان را در آن پذیرایی کرد. من هم از خانه ای که تمیز نباشد، بدم می آید.
این شد که دست به کار شدم، پاچه ورمالیدم، جامه کار تن کردم، آب و جارو زدم و مهیای ورود میهمان شدم؛
مدت مدیدی است که در سکوت غرق شده ام و مدام حرف می زنم؛ شاید یک سال، و یا ده سال و یا بیشتر. خانه ام خیلی وقت بود که آب و جارو نشده بود و هیچ چیز سر جایش نبود.
آدم اگر خانه اش را تمیز نکند، باز هم می تواند زندگی کند، اما روزی خواهد رسید که دیگر در خانه جای نشستن پیدا نشود که بتوان میهمان را در آن پذیرایی کرد. من هم از خانه ای که تمیز نباشد، بدم می آید.
این شد که دست به کار شدم، پاچه ورمالیدم، جامه کار تن کردم، آب و جارو زدم و مهیای ورود میهمان شدم؛
«شهدا، به خانه من خوش آمدید»
پی نوشت:
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر و اجعلنا من اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر و اجعلنا من اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه